به یاد جاده قدیم اهواز به اندیمشک می افتم ! صف کامیونهای پشت سرهم که خودروهای سواری را کلافه کرده بودند سبقت نیز خطرناک بود و تردد ماشینهای سنگین لذت سفر را سلب می کرد و هرکس قصد عبور از جاده را داشت باید از همه خداحافظی می نمود چون سرنوشتش با این راه معلوم نبود! سه راه کرخه را نگاه می کنم و به یاد ایستگاه صلواتی می افتم با حصیری که دیوارش بود و هندوانه های تگری در اوج گرمای تابستان که چقدر می چسبید! اصلا شکل آن روزها نیست ! چند تا از مردانی که آنجا بودند را روی تابلوهای میان جاده می بینم و هنوز لبخند می زنند ،تا پل کرخه راهی نیست اما نمی روم و عبور می کنم و در شهر آزادی بین راه سیراب می شوم و گسترش سریع آن را حس می کنم برای شهر تاریخی شوش پخش خودرو صدایش بلند است انگار با او حرف می زند و خبر می دهد ؛
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند
گلعذاران از گلستان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان میرسند
و با صدای شهرام ناظری مستانه به شوش می رسیم ،شلوغ است پل را برداشته اند و می گویند حریم منظر شهر تاریخی که ثبت جهانی شده است را مخدوش نموده است به یاد می آورم روزی که احداث گردید و مصاحبه های که از مزیتهایش می گفتند و از کاهش خطرات جاده ای و ایمن نمودن چهارراه شوش! پل خیابان نادری اهواز هم به همین سرنوشت مبتلا گردید و هیچکس نپرسید طراحان چنین پروژه هایی چگونه این طرحها را اجرا کردند و هزینه های که بر باد رفت چه مقدار بود و چگونه خسارتش تامین شد ! چرا کسی پاسخ این خطاها را نمی دهد ؟ از ابتدای شوش که تابلوی روستای عمله سیف نصب شده است موانع درون جاده بیداد می کنند مانع باران است ! خاک آلود راهی که سرنوشتش نامعلوم است شاید زیر گذری احداث شود و شاید میدانی و شاید طرحی دیگر و اینجا همه چیز محتمل است تا ببینیم اصحاب قدرت میل به چه دارند!
برچسب : نویسنده : savaremehro بازدید : 70