ره آورد سفر(۳۸)

ساخت وبلاگ


با عبور از میان شهرها یی که کمربندی ندارند راننده ها محتاط تر می شوند! خروج از شهر و حرکت روی جاده همه اندیشه را در خدمت خود می گیرد و اعضای بدن نیز فرمانبر خودرو می شوند! و خودرو زندگی را روایت می کند ،حواس و چشمها به روبرو دوخته می شود خط کشی ها و گارد ریلها با راننده حرف می زنند و دوربینهای کنترل که پا را روی پدال گاز می لرزاند و شل می کند! باید صدا را شنید ولی سر را بر نگرداند و مستقیم نگریست ،مستقیم ،مستقیم ! کمی انحراف روایت را معکوس می کند، نگاه به جاده ،نگاه به آینده است و آن طور که باید زندگی کرد برای زندگی خوب از نگاه بر جاده تولد می یابد، نباید چشم از جاده برداشت ! باید با او صادق بود و فقط در نگاه حرف زد ! میان راه پل قدیمی شاوور باز مانده است و باز خاطره ای که زنده می شود از آن روزهایی که پل با نخلها رفاقت داشت و رطبها اطرافش را احاطه کرده بودند ، پارکی کنارش نبود با درختانی که نامشان نمی دانیم و چراغهایی که از درون زمین سبز شده اند! کنار رود و عبور آب و سایه نخل چه زیبا بود ! پل دیگری مسیر ماست ، از همان فاصله پل قدیمی انگار حرف می زند و مرا به یاد می آرد ! پل را با نی های نیزار می نگرم در روزی که کوره های آجر خاموش هستند و هیچ کامیونی بارش آجر نیست ! شاوور شهر شده است و شهرداری دارد و تابلوهای بزرگ بر سردرب مغازه ها نصب شده اند و هنوز دیوار طویل روبروی شاوور برجاست و تازیانه دود اگزوز کامیونها بر پیکرش نواخته می شود و من به تکرار تماشای دیوار عادت دارم.

شوشتر نگار...
ما را در سایت شوشتر نگار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : savaremehro بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:44